یادداشت‌های علم چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۴۸ شاه گفت به سفیر انگلیس بگو این کار برای من حکم خودکشی را دارد



یادداشت‌های اسدالله علم: صبح شرفیاب شدم جریان مذاکرات دیروز با سفیر انگلیس را گفتم. خیلی تأیید فرمودند. فرمودند: دوباره به او بگو این کار برای من خودکشی است. من البته به خودکشی درصورتی که پای منافع ملت ایران در بین باشد هیچ اهمیتی نمیدهم، ولی این کار به نظر من یک خیانت به ملت ایران است و‌من دیگر این را نمی‌توانم تحمّل بکنم. بعد از ظهر سفیر انگلیس را خواستم و به او گفتم چون مرد خوبی است مخالفتی نکرد. گفت گزارش خواهم داد.

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: اسدالله علم (۱مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهم‌ترین چهره‌های سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخست‌وزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود. 

«انتخاب» هر شب یادداشت های روزنوشت علم را منتشر می کند.

چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۴۸: صبح شرفیاب شدم جریان مذاکرات دیروز با سفیر انگلیس را گفتم. خیلی تأیید فرمودند. فرمودند: دوباره به او بگو این کار برای من خودکشی است. من البته به خودکشی درصورتی که پای منافع ملت ایران در بین باشد هیچ اهمیتی نمیدهم، ولی این کار به نظر من یک خیانت به ملت ایران است و‌من دیگر این را نمی‌توانم تحمّل بکنم. بعد از ظهر سفیر انگلیس را خواستم و به او گفتم چون مرد خوبی است مخالفتی نکرد. گفت گزارش خواهم داد.... شرفیابی من زیاد طولانی شد. خوشبختانه شاهنشاه سرحال بودند چون معایب فنّی کاخ هم رفع شده بود.

ناهار مهمان مهدی نمازی تاجر معروف بودم. زیرا زن پسرش به شاه شکایت از پسرش کرده بود. فرموده بودند که من به یک طوری کار را چه به صورت طلاق چه به صورت سازش یکسره کنم بالاخره فکر می‌کنم به طلاق بکشد. اینها جز پول چیزی را نمیبینند. ... 

سر شام نرفتم ژنرال عتیق الرحمن فرماندار کل پاکستان غربی در منزل مهمان من بود. این ژنرال پسر ماژور رحمن است که هنگام جنگ اوّل و بعد از آن در ۱۹۱۹ در بیرجند در قشون انگلیس بود و طبیب قابلی بوده است. من آن وقت دوماهه بوده و سینه پهلو شدم... و او مرا از مرگ نجات داد. دنیای عجیبی است. برحسب تصادف من این مطلب را شنیدم زیرا رحمن، سفیر هند در تهران که برادر عتیق الرحمن است گفته بوده است یک قالیچه قدیمی از یک فامیل قدیمی ایرانی دارد، که فوق العاده ذی قیمت است. معلوم شد آن قالیچه را مادرم به پدر او در ازاء معالجه من هدیه کرده است و به این طریق ما فهمیدیم که اینها پسران ماژور رحمن هستند. به هر صورت دو برادر پیش من مهمان بودند. مادرم هم تشریف آوردند بسیار شام خوب دوستانه [ای]
خوردیم و خوش گذشت...


لینک منبع خبر


بازگشت به صفحه قبل



نوشته شده توسط : saeed پنجشنبه 11 دی 1348 ساعت 03:30:00